به گزارش خبرگزاری حوزه، متن سخنان آیت الله جواد مروی عضو شورای عالی حوزه های علمیه در نشستی در خصوص بایستههای پژوهشی در حوزه امامت که در مرکز تخصصی امامت و در حضور اساتید، فارغالتحصیلان و طلاب این مرکز برگزار شد، به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله الذی صغرت فی عظمته عباده العابدین و حضرت عن شکر نعمته السنه الحامدین و قصرت عن ادراک جلاله افکار العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم مصطفی محمد (ص) و علی اهل بیته الطاهرین صلاةً ترغم أنوف الجاحدین
بنوالزهراء هم للعلم باب لهم فی کل معضله جواب
اذا وقع اختلاف واضطراب بآل نبینا عرف الصواب
و فی ابیاتهم نزل الکتاب
اهمیت مباحث امامت بر هیچ اندیشمند و شخصیتی که معتنق به مذهب اهل بیت باشد، پوشیده نیست. مرحوم شیخ الطائفه شیخ طوسی (اعلی الله مقامه الشریف)، مفسر، متکلم، فقیه، اصولی و رجالی بزرگ شیعه، در مقدمه کتاب گرانسنگ تلخیص الشافی برای بیان اهمیت امامت مینویسد: «فانی رایت اهمّ الامور واولیها و آکد الفرائض واحراها للمکلف»؛ یعنی من مهمترین و سزاوارترین امور و مؤکدترین و شایستهترین فریضه دینی برای مکلف را بعد از شناخت و توحید خدا، چیزی جز امامت نمیدانم که اگر انسان در آن اخلال کند، به توحید خدا زیان رسانده و اگر در آن سهلانگاری ورزد، شرایط توحید را رعایت نکرده است.
برای بیان اهمیت طرح مباحث امامت قضیهای را نقل میکنم که اگر محدث خبیر شیعی، مرحوم شیخ عباس قمی، آن را نقل نمیکرد، جرئت نقلش را نداشتم. ایشان آورده که صاحب کتاب گرانسنگ جواهر الکلام، که یک کتاب تحدی در فقه شیعه برای همه مذاهب تسنن است، وقتی قصیده هائیه شیخ ازری درباره امامت ــ أنبی بلاوصی فتعالی الله عما یقول سفهاها ــ را شنید، دستها را بلند کرد و فرمود: «خدایا ثواب نوشتن جواهر الکلام را در نامه عمل شیخ ازری بنویس و ثواب قصیده هائیه او را در نامه عمل من».[۱]
بحث ما درباره بایستههای پژوهشی در حوزه امامت است. ادعا ندارم که متخصص این فن هستم، بلکه طلبهای هستم که سالهای مدید در این فن کار کردهام و چند نکته را از نگاه خودم میآورم.
اولین نکته این است که ما به جد در مباحث امامت احتیاج به منهجشناسی و روششناسی علمای بزرگ و سلف صالحمان در بحث امامت داریم. تاریخ تشیع تاریخ عجیبی است. از زمان غیبت صغرا ــ که در رساله ابوغالب زراری از این زمان به «فتنه امتحنت به الشیعه» تعبیر میشود؛ زمان فقدان امام در ظاهر و قطع ارتباط امام با امت که هر مذهب دیگری اگر دچارش میشد، بهشدت به تشتت و سقوط گرفتار میشد ــ امثال ابنقبه رازی با چه منهجی این فکر گرانسنگ تشیع را از هجمههای مختلف نحلههای تسنن حفظ کردند. با چه روشی این فکر و مذهب را از هجمههای مختلف نحلههای زیدیه حفظ کردند.
دیوید دیچز، نویسنده غربی، در کتابش به نام مناهج النقد الادبی بین النظریه والتطبیق، نوشته که تا کنون در اروپا درباره روش ادبی یوهان گوته بیش از سه هزار کتاب و رساله نگاشته شده است. گاهی تأسف میخورم و سؤالم این است که ما درباره روششناسی شیخ مفید در طرح مباحث اعتقادی چه نگاشتهایم؟ چه کردهایم؟ درباره روششناسی مرحوم علامه حلی چه نگاشتهایم؟ علامه حلی که وقتی قاضی بیضاوی مفسر، ادیب، اصولی و اندیشمند بزرگ اهل سنت به ایشان نامه مینویسد، نامهاش را اینطور شروع میکند: «یا مولانا جمالالدین ادام الله فواضلک، انت امام المجتهدین فی الاصول».[۲] وقتی قاضی بیضاوی این نامه را نوشت، علامه حلی ۳۷ ساله بوده است. یک پیرمرد عالم بزرگ تسنن علامه حلی را امام المجتهدین فی الاصول میخواند. این شخصیت در آن زمان حساس با چه روشی و چگونه تشیع را پیش برد؟
اندیشمندان ما در زمانی میزیستند که حکام همه امکانات را برای انداختن تشیع و تفکراتش از چشم و اندیشه دیگران و نیز تبلیغ دیگران جمع کرده بودند و تمام تلاششان این بود ــ گاهی با تطمیع ــ اندیشمندانی که متمایل به این فکر هستند را جذب کنند. ابنمغازلی در مناقب نکته ظریفی را از معمر نقل میکند. معمر میگوید شهابالدین زهری ــ مدون السنه عند اهل السنه، کسی که ارتباطات وثیقی با امام زینالعابدین داشت ولی بعد او را خریدند ــ مریض بود. به دیدنش رفتم و او مطالبی را در فضیلت امیرمؤمنان نقل کرد. پس از مدتی که از مرض رهایی پیدا کرد، من را خواست و گفت: «آن حرفهایی که گفتم ــ حالا تعبیر از من است، فکر میکرد مرض موتش است و میمیرد ــ جایی نقل نکن. من الان حالم خوب شده و اینها به ضررم است». به او گفتم: «تو که این حرفها را گفتی، چه شد که با همه وجودت به سراغ بنیامیه رفتی؟ (اوعبت مع القوم، در بعضی از نسخ ادعبت دارد که ظاهراً درست نیست)». جمله عجیبی گفت؛ او گفت: «انهم شرکونا فی اموالهم فانحططنا لهم فی اهوائهم».[۳] در این زمانها و با چنین وضعیتی، شخصیتهایی مثل شیخ مفید و علامه حلی، هر کدام تشیع را به شکلی ژرف و انبوه پیش بردند. چگونه؟ با چه منهجی؟
شیخ طوسی در تخلیص الشافی میگوید: «فانه قد تجدد من شبهات القوم ما یحتاج معها الی ترتیبات اخر»؛[۴] یعنی ایشان آن زمان متوجه شبهات میشود و این اندیشه را به کار میبرد؛ شیخ طوسی چه میکند؟ انتظار میرود در مراکز پژوهشی، جمعی از فضلای جوان تحت اشراف یک اندیشمند خبیر، این مباحث را مطالعه و بررسی کنند.
مناسبت است با توجه به بحث، به این نکته اشاره کنم که اگر منهجشناسی صورت بگیرد، دیگر این اشتباه پیش نمیآید که شخصیتی کمسواد و پرادعا کلیپی منتشر کند که در آن کتابی را باز میکند و میگوید ببینید شیخ مفید در این رساله، در بحث سهو النبی، هجمههای سنگینی به شیخ صدوق کرده است. وی این حرفها را میزند تا مبرری برای خودش باشد که هرچه به دهانش میآید به بزرگان بگوید. البته از او توقع نیست؛ اگر روششناسی خوانده بود، میفهمید که انتساب رساله سهوالنبی به شیخ مفید بهشدت دچار تردید است. با اینکه روششناسی بلد نبود و کار نکرده بود، اگر حداقل به اصولی مراجعه میکرد که باعث اطمینان از انتساب یک رساله به یک محقق میشوند، میدید هیچ یک از این اصول در این رساله کارساز نیست. مرحوم نجاشی که بهدقت کتب شیخ مفید را گزارش میکند، اشارهای به این رساله نکرده است. شیخ طوسی نیز اشارهای به این رساله نکرده است. صاحب معالم العلما به رساله فی رد ابنبابویه اشاره میکند، ولی آن رساله، رساله نفی عدد است، نه سهوالنبی. شخصیت بزرگی مثل صاحب الذریعه انتساب این رساله هم به شیخ مفید و هم به سید مرتضی را انکار میکند. این فرد اگر میفهمید حداقل به کتاب مارتین مکدرموت، نویسنده اروپایی که کتاب اندیشه کلامی شیخ مفید را نوشته است، مراجعه میکرد. وی وقتی کتابهای شیخ مفید را گزارش میکند، یک فصل را به کتابهای مشکوک یا مجعول اختصاص میدهد و اولین کتابی که مشکوک یا مجعول میداند، همین رساله است.
اگر کسی که منهجشناسی کار کرده، این رساله را مطالعه کند میبیند منهج شیخ مفید این نیست. به هیچ وجه قصدم دفاع از عقیده شیخ صدوق یا استادش ابنولید در مسئله سهوالنبی نیست؛ چراکه ادله قاطع علیه آن وجود دارد، بلکه بحثم درباره هجمه و تحقیرها و اهانتهای جدیای است که این آقا به نام شیخ مفید بر شیخ صدوق روا میداند، بعد به طلبهها میگوید که اینها را از شما مخفی میکنند. در نتیجه یک طلبه خارجی به من میگوید: «اگر چیزهای دیگری هم مخفی کردهاید، تا این آقا نگفته، زودتر خودتان بگویید». اگر منهجشناسی بود، این اشتباه نمیشد.
نکته دوم اینکه دشمن سرمایه سنگینی برای کسانی صرف کرده که اسمشان را متسنن در شیعه میگذارم. این افراد به جهاتی افکاری و آرایی پیدا کردهاند که میشود آنان را متسنن نامید. سلفیه امروز بهشدت بر افکار اینان کار میکند و اینان را در جوامع شیعی و غیرشیعی مطرح میکند. در کتابی به نام أعلام التصحیح والاعتدال، جمعی از اینان و افکارشان را جمع کردهاند. هم در بین شیعه و هم در جهان تسنن، در داخل کشور و در خارج از کشور، اینان را تبلیغ میکنند. آیا وظیفه پژوهشگران ما نیست که اینان را خوب بشناسند و افکارشان را نقد کنند تا دشمن نتواند از اینها سوءاستفاده کند؟
سالها پیش به مناسبتهایی در مباحث خارج خمس چند روز بحث را به متسننین و افکارشان اختصاص دادم؛ زیرا در بحث خمس و نیز حجیت خبر واحد شبهاتی را بر سنت ائمه معصوم (ع) مطرح میکنند. گروههایی باید افکار اینها را بررسی کنند و انحرافاتشان را با دلیل و برهان نشان دهند. باید پیش از آنکه افکارشان مطرح شود ــ که مطرح شده ــ به دنبال پاسخگویی باشیم.
نکته سوم با پیروزی انقلاب اسلامی ایران توجهات شیعی در همه دنیا گسترش پیدا کرده است. تشیع بعضی از این افراد احساسی است. حال با چه روشی باید این تشیع احساسی به تشیع اعتقادی عقلانی تبدیل شود؟ در این زمینه چه کردهایم و چه تجربهای داریم؟ یک زمانی یک بحث عقایدی در اندونزی برای علمای شیعه برگزار میشد. جوانی از این علمای شیعه آمد و اصرار کرد که به جزیره بالی برویم. جزیره بالی اندونزی مرکز فساد است که هر دقیقه پروازهایی از اروپا به آنجا میآید. به شوخی گفتم: «ما پیر شدیم؛ زودتر سراغ ما میآمدی که به جزیره بالی برویم». گفت: «نه حاج آقا، بیایید برویم ببینیم». با پروازی نزدیک به پنج ساعت از جاکارتا، پایتخت اندونزی، به جزیره بالی رفتیم. در فرودگاه جمعیتی به استقبال آمدند و ما را با ماشین به مرکزی بردند و گفتند: «اینجا حسینیه ما است»؛ حسینیه پر از جمعیت بود. از حدود عصر شروع به صحبت کردیم. مترجم پرسش و پاسخها را ترجمه میکرد. پرسشها بعد از نماز مغرب و عشا هم ادامه داشت. این چنین بود وضعیت؛ یک جمعیت عظیم و تشنه معارف اهل بیت به شکل درست و منطقی. ارائه معارف به اینان هم منهج میخواهد. نمیتوانیم برویم بگوییم «بسم الله الرحمن الرحیم، همه بحث ما با تسنن در بحث امامت و خلافت است؛ آیا ابوبکر خلیفه شده یا نه؟». من اعتقاد دارم باید با روش دیگری شروع کنیم و بعد به اینجا برسیم.
ببینید انقلاب چه کرده است. در قطر به دیدن دکتر یوسف القرضاوی رفتم. یکی پذیرایی میکرد. قرضاوی گفت: «این پسرم است. من سه تا دختر بزرگتر دارم و یک پسر دیگر که در شرکت برق اینجا کار میکند. این پسرم در کلیه الشریعه قطر درس میخواند؛ امیدم این است که جانشینم شود». این پسر به جامعه الازهر مصر رفت. همین پسر چنان تحت تأثیر فکر شیعی قرار گرفت که به لبنان رفت و قبل از سخنرانی سید حسن نصرالله یک قصیده خواند که مضمون یک بیتش این است که تا دیروز از قاهره عزت را انتظار میکشیدیم و امروز عزت را از تهران جستوجو میکنیم[۵]. چه کنیم که دست جوانی که تا اینجا آمده را بگیریم و به سمت خودمان بکشیم؟ منظورم این است که باید زمینه مطلوبی برای تبدیل تشیع احساسی در دنیا به تشیع فکری اعتقادی ایجاد شود.
سه چهار نکته دیگر است که از آنها میگذرم و در پایان عرض می کنم باید توجه کنیم که مسیر، مسیر سختی است. جز با علوّ همت، جز با تلاش بسیار این مسیر رفتنی نیست. همه همت را باید در این مسیر که آکد الفرائض و اولیها است، گذاشت. سلف صالح ما چطور این مسیر را رفتند؟ مسئول کتابخانه مدرسه قوام نجف مقالهای درباره علامه امینی نوشته که خیلی خواندنی است. در بخشی از مقاله میگوید که ماه مبارک رمضان بود. صبح زود رفتم که درِ کتابخانه را باز کنم، دیدم کسی روی پلهها نشسته و عبا را بر سرش کشیده است. نگاه کردم دیدم مرحوم علامه امینی است. عرض کردم: «آقا میفرمودید زودتر بیایم». گفت: «نه». در را باز کردم. رفتند داخل کتابخانه نشستند. من تا ظهر آنجا بودم. بعد از ظهر که رفتم سرداب استراحت کنم، دیدم مرحوم علامه داخل کتابخانه است. در آن زمان از این پنکهها هم نبود و ماه رمضان در تموز و اوج تابستان بود. دو ساعت و نیم استراحت کردم و به گمان اینکه دیگر کسی در کتابخانه نیست گفتم بروم درِ کتابخانه را ببندم. وارد کتابخانه شدم، اذن فالاسد رابذ والکتب مبعثره و علامه الامینی جالس، بیده الیمنی قلم، بیده الیسری مندیل، مره یکتب، مره یطالع، مره یزیل العرق من وجهه و جوانبه. علامه نشسته بود و کتابها در اطرافش پراکنده بود. در یک دستش قلم و در دست دیگرش دستمال بود. میخواند و مینوشت و عرق از سر و تن خود پاک میکرد. این مسیر امامت است. اگر خودمان را برای این مسیر آماده کردهایم، در این مسیر باشیم؛ مسیر سخت است. با سختی و علوّ همت باید این مسیر را رفت.
[۱]. مفاتیح الجنان، زیارات، زیارت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س) و ائمه بقیع(ع) قطعه ای از قصیده ازری.
[۲]. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ص ۴۰۱.
[۳]. ابن مغازلی، مناقب الامام علی بنابیطالب علیهالسلام، ص ۱۵۴.
[۴]. طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص ۶۱.
[۵] بالأمْـس کـُنـَّـا نـَـرَی فی العـِـزِّ " قـَاهِــرَة " - و الیـَـوْمَ نـَرْقـُـبُ نحْوَ العِـزِّ " طـَهْـرَانـَـا "